امروزجمعه س وآقاییم خونه س😘😚من چی میخوام جزاین همه خوشبختی
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
چیش چه بدامسال اقامون هم پنج شنبه هاسرکاره پنج شنبه خراستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . . . . .اره پس چی فکرکردی الان بایددرجمع مامیبودک نیست
آخی یادش بخیرتصمیم کبری😔 خوب بگذریم تصمیم گرفتم ک وقتایی ک گل پسری بیداره نرم دورگوشی فقط وفقط وقتموصرف گل پسرم کنم. خوب وقتایی خوابیدمنم میام دورگوشی وبلاگ وتلگرام وکارای دیگموانجام میدم مث الانD: حالاک خدایه نی نی خوب وباهوش وسالم بم داده ووظیفه ی تربیتش روبرعهده ی من گذاشته من چرابایدکوتاهی کنم وازهدیه ی به این خوبی درستت استفاده نکنم پس بایداول ازهمه خودم یه تعغیراتی توخودم ایجادکنم بله درسته پدرمادراانتظارنداشته باشن ک خودشون پرازایرادباشن ولی بچه ی گلشون همه چیزش اوکی باشه پاشویاالله تلاش کن 1.بجای موبایل گرفتن تودستت کتاب تودستت بگیر 2.بجای اینکه وقتایی ک دورهمیم موبایل تودستت باشه یاپاتلوزیون یاخدای نکرده ماهواره ک خداروشکرمانداریم ونخواهیم داشت حالانکنیداهَ اهَ چه بی کلاس مگ ماهواره هم کلاس داره وقتیک طرف چنتاخونه داره ماشین داره کاردائمی وحقوق ثابت داره پس خیالتون راحت ک خریدن ماهواره براش کاری نداره خرجی نیست. پس یادتون نره کنارهم باشیدب بهانه ی یه میوه خوردن یایه چنتااستکان چای باهم حرف بزنیدبگیدبخندیدوازخودتون وحال وهواتون وازاتفاقات خوب زندگیتون بگید
3.همیشه کارای خیروخوب انجام بدیدبه دیگران کمک کنید
4.نمازهاتون روبخونیدوسعی کنیدسروقت باشه متاسفانه کاری ک من درانجام دادنش بسیاربسیاراین چندسال کوتاهی کردم:( 5.احترام بزرگترهاتون روداشته باشیددرهمه شرایط حتی واگ مشکلی باهم داریدیالااقل جلوبچه حواستون بکاراتون ورفتاوبرخوردتون باشه 6.پدرومادرالطفاجلوبچتون دعواممنوع توهین وبی احترامی ممنوع ازهم دییگه پیش بچتون خوب بگیدخوبی های همدیگه روبگیدبگردیدنکات مثبت وخوب هم دیگه روپیداکنیداوناروباخودتون مرورکنیدلحظات خوب روزای خوب خاطرات خوب یاک واسه یه لحظه نبودهم دیگه روحس کنیدآره چه عیبی داره ببینیدچه میکنه معجزه میشه اون وقت قدرهموبیشترخواهیددونست. 7.جلوبچه هیچ وقت ازخانوادهی پدریش بدنگیدحتی اگ باشمااصلاارتباط خوبی نداشته باشن شایدواقعانوه ی گلشون روصمیمانه ازته قلب دوست داشته باشن پس مادراایقدتوگوش بچه هاتون نخونیدبذاریدخودش حقایق روببینه وتصمیم بگیره 8.بچتون روپولکی بارنیاریدبهش یادبدیدوبراش توضیح بدیدقرارنیست همه ک پول دردسترس باشه نه گاهی واقعاکفگیرته دیگ میخوره. 9.همه چیزدراختیاربچه هاتون نذاریدبذاریدبچه یکم شوق وذوق داشته باشه وبرابه دست اوردن بعضی چیزایی ک دوست دارن انرژی ابتکارعلاقه وخلاقیت ازخودش نشون بدن بنظرمن چیزایی ک دیدم واحتمالااکثریت باش موافقن اینه ک بچه ای ک همه چی دراختیارش بوده وسختی نکشیده به جای نرسیده یاکه تعدادشون زیادزمان قدیم زندگیاسخت تربودامکانات کم بودولی خداروشکرهمه چیزخوب بودوهمه قانع بودن الاناهمه چیزهست ولی بعضی جونامعتادتحصیلات نصف نیمه افسرده ناامیدآخه چراااااا
10.درحضورکودک غیب کردن فال گوش ایستادن دروغ گفتن ممــــــــــــــنوعــــــ
+++ادامه دارد......
نمیدونم چراخداروشکرنمیکنم اونجورک بایدشکرگذارش باشم
بخاطرزندگی خوبم خانواده ی خوبی ک دارم همسرم پسرم بخاطراینکه سالمیم یه سقف بالاسرمونه وبه چهارچرخ داریم بخاطرکاررسمی ک شوهرم داره بخاطرپاک بودنش مهربون بودنش باخدابودنش خداروشکربه خاطرهمه ی چیزهای خوب زندگیم من اززندگیم راضیم دیگه جزسلامتی خانواده ام چیزی نمیخوام بایدقدرهموبدونم شایدعمرمون کوتاه ترازاونی باشه ک فکرشومیکنیم
بیایـدهــــــــــــــــــــمدیگه رودوســـــــــــــــت داشته باشیم❤
ازخودم بدم میاازاینک ازصبح تاشب هیچ کارمفیدی انجام نمیدم ازاینکه بخودم وخونه زندگی نمی رسم ب گل پسری ب آقایی بخودم ب کارای خونه الان خیلی خسته ام ازبیکاری خسته ام.خیلی تنلم
یه عالمه کارنکرده دارم . بایدبرنامه ریزی کنم انجامشون بدم خسته شدم اول ازهمه میخوام روزی چندصحفه قران بخونم اگ خدابخواد
دلم میخوااحمدرضابمن بگه مادربه باباییش بگه پدرمیشه بنظرتون :)
از۹تاالان دورگل پسریم ک بخوابونمش مگ میخوابه متنفرم ازخونه ی لب جاده س انگاروسط فلکه ایم ایقدک سروصدامیادماشیناگیجمون کردن
ازمن گوش میگیریدهروبلاگی رونریدتندی بخونیداخه بعضیابانوشته هاشون گندمیزنن به افکارآدم.
راستی امسال به آقامون مدیریت دبیرستان پیشنهاددادن قبول نکردچونکه سابقه نداشت سخت بودبراش البته به گفته ی خودش آقاییم ماهه بخدا بعدرف گفت به من معاونت بدیدامسال درخواست دادبرامعاونت معاون شده اونم دبیرستان پسرانه ازنظرمن پسرادبیرستان واقعاکنترل کردنتشون سخته
پادرددارم ازسال ۸۸تاالان امونم روبریده الانم ک شیرمیدم کم کم موهام دارن میریزن چنتاازدندونام ازوقتی باردارشدم تاالان شکستن پادردم هم داره بیشترمیشه شیروکلسیم میخورم ولی انگارن انگار شایداین وایتکسایی ک میریزن توشیراوقعیته وکلیسم روازبین میبره اخه هرچی شیرمیخورم فایده نداره کارم شده نون وشیرخوردن صبحانه ناهارشام شنیدم میگن پامرغ خیلی کلسیم داره حتی ازکنجدبیشترالانم ک نی نی رونشسته شیرمیدم یامیذارمش روپاهام تکونش میدم ک بخوابه پاهام خشک میشن پاهام بی جونن انگارمورچه توشون راه میره الانم خوابم میادولی عمرااگ پادردم بذاره من بخوابم
سرماخوردیم جمیعا ۲۵/۷/۹۶ احتمالاگل پسری سرماخورده ول نمینکه این پسرماخوردی پسرمو
واکسن یک ماهگی دیروز۱۶/۷/۹۶صبح زودمن بیدارشدم وسایل روجمع کردم کاراموکردم تورواماده کردم بردمت خونه مادرجون ازاونجاباتاکسی سرویس رفتیم بهداشت واکسنتوزدیم وبعدبرگشتیم خونه.ساعت۴زنگ زدم بابایی گفتم کجایی گفت ک دارم میام اماده میشی بریم شهرگفتم ک اره خلاصه من توبابایی ومادرجون رفتیم شهرواسه شما۳۳تومن خریدکردیم الهی من قربونت برم پسرم خیلی گریه کردفکرکنم خیلی دردداشت
کچل شده گل پسرم دهم مهربرای اولین بارگل پسری روکچل کردم
۲۹مردادزلزله اومدصبح بودهممون دویدیم ک ازخونه بزنیم بیرون من نی نیموجاگذاشتم توتختش هان :|
خوچیه سرصبح بودهمه خواب بودیم یادم رفته بودک مادرشدم :)
احمدرضااون موقعه فقط۱۴روزش بود
ناراحتم براچی؟ نــــــــه بگــــــــــوبراکی؟ برادوستم گلی گلی دبیرستانی بودک باباش فوت میکنه بیچاره هنوزمردن باباشوباورنکرده بودکه هشت روزپیش ماماش فوت میکنه بمیرم براش الهی حتی خواهرهم نداره لااقل تواین لحظات کنارباشه.
۳۱مرداد امروزبردمت بهداشت وبندنافت افتادحالاچطوروکی نمیدونم فکرکنم همون موقعه ک بابایی قنداقت روبازکردوازقنداق درت اورد ای وای یادم رف برات قطره ویتامین آ-د بگیرم دیشب یعنی شب ۳۰ام وروزش وکل ۲۹ام بوداون شب شیرخشک بهت ندادم هنوزهم بهت ندادم
دیروزبابایی رفته بودروستاچهلم عموبودعصری همه باهم برگشتن
بابایی صبح اس دادک عزیزم تولدت مبارک
منم گفتم ممنون مرسی بعدساعت۸زنگ زدک یه سوال میپرسم تندبگوببینم میدونی گفتم۲۴ساله بعدیکم بگوبخندکردیم وخدافظی کرداومدخونه وقتی اومدبایه کیک خوشکل و بامزه وشمع ویه شاخ گل خوشبو
۴ام چهارشنبه یاپنجم و پنج شنبه بودک اومدیم خونه خودمون
دیروزیعنی۲/۶/۹۶اصلابابانیومددیدنمون
امروزهم ک سالگردازدواج مامان وباباس ۳/۶/۹۶بازم خبری نیست تاالان بابایی ساعت۳ اومدبابایی سالگردازدواجمون رویادش رف...الکی مثلامن بابابایی ق ه ر م:(
+سالگردازدواجمون مبارک عزیزم عاشقتم
چهارشنبه یکم شهریور۹۶ ساعت ۱۰صبح احمدرضادرحال خوردن سینه ی راستم بود ک گوشی مادرجون۲بارزنگ بدکسی نبودک جواب بده منکه گوشیم روسایلنت بودگوشیمونگاه کردم گفتم شایدآقای پدرباشه همون لحظه زنگ زدوگفت ک ازبهداشت مرکزی زنگ زدن ک احمدرضاتیروئدش کم کاربودعددازمایشش بالابوده بایدببریمش ک دوباره ازمایش بده ماسریع اماده شدیم وراه افتادیم وقول دادیم ک به هیچ کس هیچی نگیم باباخیلی ناراحت بودوازاول تااخرمسیرحرفی نزدخلاصه ازت ازمایش گرفتن وبرگشتیم خونه . . . بعدانوشت ؛ خداروشکرجواب ازمایش خوب بود :)
28وشنبه ساعت ۵به همراه بابابزرگ ومادرجون وبابایی رفتیم دکتراطفال برای چکاب توومادرجون برات زنجیرپلاک خریددکترگیره های بندنافت روبازکردومنم تصمیم گرفتم ک گرم نگیرمت چون خداروشکرزردی نداشتی.فقط نمیدونم چراشبابی قراری میکنی. ودرکل همه اش گشنه ای
۲۶وپنج شنبه ساعت۶بابایی مامانی روبه زوربردبیمارستان دکترزنان وبخش زایشگاه برای معاینه بخیه هادکترنظری گفت چیزی نیست وبرگشتیم خونه خودمون وبرای دومین بارتوروبردیم خونه خودمون وتاجمعه شب خونه خودمون بودیم بابایی جمعه پوشکای فیروزت روتمام کردی.چه خبرته گل پسری
۲۵/۵/۹۶چهارشنبه صبح بابایی ومامانی اول رفتی بهداشت ک دکتربرات ازمایش زردی بنویسه ولی دکترونبودرفتیم بیمارستان ودکترگف ک زردی نداری.وبابایی منوبردکلینیک سپاه وازمایشاتم روانجام دادم وبرامون خوراکی خریدپیش جلیلی اخه دفترچه روجاگذاشتیم رفتیم خونه اوردیمش.وبابایی ازاونجارف بانک دورکارای خودش ک اشتباهی اینوضامن کرده بودن.اونومیگم دکتربرات قطره ی استامینفون نوشت.
دوشنبه23مرداد ساعت۸وخورده ای رفتیم بیمارستان بابابایی وخاله طوبی چون گفته بودن ک تورودوشنبه بیارم ولی وقتی رفتم گفت ک ن کاری نداریم باهاتون بعدازاونجاباهم رفتیم شهررفتیم بانک کارای خاله طوبی روانجام دادیم حسابی خسته شدیم.حسابی خسته شدیم وعصرش بابایی مامانی روبردک سونوی سینه هاشوانجام بده کلینیک سپاه ویه بسته پوشک مای بی بی برات خریدویه بسته دستمال مرطوب جمعه و۲۷پوشک فیروزروتموم کردی.
یه دونه هم بچه برادرداریم ما ک به لطفش تاازگل پسری غافل میشم پسرمویه کاری کرده دس میکنه توچشش،یادستشومیکشه یاپاشو اسیرم ازدستش بایدحسابی مراقب باشم میترسم تنهاش بذارم اخه اونم کوچیکه دوسالش نشده هنوزشایدخیلی دوستش داره همش میگه دادادادا
سلام دوست عزیز قلم بسیار زیبایی دارید موفق باشید وبتون دنبال شد